English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (1778 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
redid U انجام دادن مجدد چیزی
redo U انجام دادن مجدد چیزی
redoes U انجام دادن مجدد چیزی
redoing U انجام دادن مجدد چیزی
redone U انجام دادن مجدد چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
finish U انجام دادن چیزی تا انتها
finishes U انجام دادن چیزی تا انتها
implement U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
to work it <idiom> U چیزی را انجام دادن و به پایان رساندن
implements U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implementing U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implemented U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
rushing U برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushed U برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rush U برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
reach out with an olive branch U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch <idiom> U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
repeats U انجام مجدد یک عمل
repeat U انجام مجدد یک عمل
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
rewrote U نوشتن مجدد چیزی
rewritten U نوشتن مجدد چیزی
rewrite U نوشتن مجدد چیزی
rewrites U نوشتن مجدد چیزی
rewriting U نوشتن مجدد چیزی
rewrite U عمل نوشتن مجدد چیزی
rewrote U عمل نوشتن مجدد چیزی
rewriting U عمل نوشتن مجدد چیزی
rewritten U عمل نوشتن مجدد چیزی
rewrites U عمل نوشتن مجدد چیزی
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
reprecipitation U رسوب دادن مجدد
redeployment U گسترش مجدد دادن
refect U نیروی مجدد دادن
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
demanded U تقاضا برای انجام چیزی
driven U انجام شده توسط چیزی
demands U تقاضا برای انجام چیزی
demand U تقاضا برای انجام چیزی
de scramble U سازمان دادن مجدد پیام یا سیگنالی که حالت نامناسب دارد
objective U چیزی که کسی سعی به انجام آن دارد
objectives U چیزی که کسی سعی به انجام آن دارد
to purpose something U هدف چیزی [انجام کاری] را داشتن
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charges U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
to bite the bullet <idiom> U پذیرفتن انجام کاری و یا چیزی سخت یا ناخوشایند
ways and means U طرق و وسایل انجام چیزی تامین معاش
forbids U بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
forbid U بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
put up to <idiom> U وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
let it rip <idiom> U انجام بیش از اندازه چیزی ،گیرافتادن درکاری
effectuate U انجام دادن صورت دادن
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
warm start U شروع مجدد برنامه که متوقف شده بود ولی بدون از دست دادن داده
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
rub someone the wrong way <idiom> U خشمگین کردن با چیزی که شخص میگوید یا انجام می دهد
prescan U خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
to get in somebody's way U مانع کردن کسی [چیزی] که بتواند کارش را انجام دهد
delaying U مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delay U مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delays U مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
re endorsement U پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
to suggest it is appropriate to do so [matter] U پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ]
fullest U انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
let go <idiom> U به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
full U انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
accomplishing U انجام دادن
to put through U انجام دادن
administer انجام دادن
put into practice U انجام دادن
performed U انجام دادن
implementing U انجام دادن
accomplish U انجام دادن
performs U انجام دادن
accomplishes U انجام دادن
make something happen U انجام دادن
carry into effect U انجام دادن
put inpractice U انجام دادن
put ineffect U انجام دادن
implement U انجام دادن
carry ineffect U انجام دادن
actualize U انجام دادن
actualise [British] U انجام دادن
bring into being U انجام دادن
put into effect U انجام دادن
make a reality U انجام دادن
fulfill [American] U انجام دادن
execute U انجام دادن
carry out U انجام دادن
bring inbeing U انجام دادن
accomplish U انجام دادن
perform U انجام دادن
to make good U انجام دادن
to go through U انجام دادن
coverings U انجام دادن
chars U انجام دادن
covers U انجام دادن
charring U انجام دادن
furnish U انجام دادن
furnishes U انجام دادن
char U انجام دادن
furnishing U انجام دادن
implements U انجام دادن
parform U انجام دادن
stand to U انجام دادن
implemented U انجام دادن
implement U انجام دادن
go through U انجام دادن
put on U انجام دادن
cover U انجام دادن
fulfit U انجام دادن
carry out U انجام دادن
to follow out U انجام دادن
to do a thing the right way U انجام دادن
to carry through U انجام دادن
to carry into execution U انجام دادن
to bring to effect U انجام دادن
chare U انجام دادن
to bring to an issve U انجام دادن
pays U انجام دادن
paying U انجام دادن
do up U انجام دادن
pay U انجام دادن
fulfils U انجام دادن
fulfill U انجام دادن
make out <idiom> U انجام دادن
effected U انجام دادن
effect U انجام دادن
fulfills U انجام دادن
effecting U انجام دادن
fulfilled U انجام دادن
fulfilling U انجام دادن
fulfil U انجام دادن
cut corners <idiom> U [زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
out act U بهتر انجام دادن از
performs U انجام دادن خوب یا بد
repeat U دوباره انجام دادن
on the beam <idiom> U خوب انجام دادن
solemnize U باتشریفات انجام دادن
reworked U دوباره انجام دادن
reworking U دوباره انجام دادن
redid U دوباره انجام دادن
alternated U بنوبت انجام دادن
alternates U بنوبت انجام دادن
reworks U دوباره انجام دادن
performed U انجام دادن خوب یا بد
rework U دوباره انجام دادن
completion of a contract U انجام دادن قرارداد
to toss off U زود انجام دادن
to do by halves U ناقص انجام دادن
go the whole hog <idiom> U بطورکامل انجام دادن
repeats U دوباره انجام دادن
dash U بسرعت انجام دادن
dashed U بسرعت انجام دادن
dashes U بسرعت انجام دادن
to bring through U خوب انجام دادن
to a one's object U مقصودخودرا انجام دادن
manipulate U با دست انجام دادن
overdoing U بیش از حد انجام دادن
put across U خوب انجام دادن
redoes U دوباره انجام دادن
overdoes U بیش از حد انجام دادن
manipulates U بامهارت انجام دادن
lurked U در خفا انجام دادن
overdo U بیش از حد انجام دادن
To carry out to the letter . To do something very meticulously . U موبه مو انجام دادن
lurking U در خفا انجام دادن
overdid U بیش از حد انجام دادن
alternate U بنوبت انجام دادن
redoing U دوباره انجام دادن
redone U دوباره انجام دادن
lurks U در خفا انجام دادن
to carry out a transaction U معامله ای انجام دادن
lurk U در خفا انجام دادن
misdo U ناصحیح انجام دادن
Recent search history Forum search
1incentive
1To be capable of quoting
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1چیزی که عوض داره گله نداره
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1A successful man is one who can lay a firm foundation with the bricks that other throw at him
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1confinement factor
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com